قهوه تلخ

سلام

یوقتایی کار هر روزم نوشتن بود.انگاری اگه چیزایی که تو سرم بود رو نمینوشتم ارامش نداشتم..اما حالا...خیلی وقته دست به قلم نمیبرم.حتی اینجا هم چیزی نمینویسم.وبلاگ قدیمی من ...برام پر از خاطرات شیرینه.یاد روزای جوونیم میندازه.آدم هرچقدر پخته تر میشه انگار کمتر حرفش میاد..هووووم همسرجان ما خواب است و من بی حوصله یاد اینجا افتادم.مینویسم شاید سالیان بعد گذر از اینجا لبخند به لبام بیاره...

یاد باد آن روزگاران٬یاد باد...

قهوه تلخ...

الان شیفتم و حسابی حالم بده.چی میگن میگن کوزه گر از کوزه شکسته آب میخوره قضیه ماست.مدتی مدید است که قلب بیچاره ما می گوید بس است جانم به لب رسیده است.اما خب من پوست کلفتم و هیچ به روی مبارکم نمیارم.ول قهوه تلخ...

سلام.اصن شبای پاییزی منو دپرس میکنه در حد المپیک.نمیدونم چه مرگم میشود عایا.همسرجان داره فوتبال میبینه.منم دارم اهنگ میگوشم.چقد دلگیره این شبا.هوم بسی بسیار دلم هوای خونه پدری کرده.هوای بابای مهربون خ قهوه تلخ...

هرجای دنیایی دلم اونجاست...من کعبمو دور تو میسازم من پشت کردم به همه دنیا...تا رو به تو سجاده بندازم... همسرجان داره این آهنگو میگوشه الان..نوستالژی واقعا.یه زمانی چقد این اهنگ ناب بود و دوست داشتنی گ قهوه تلخ...

من بلدنیستم وقتی دلم گرفت
باکسی درد دل کنم
بلدنیستم وقتی بی پناه بودم
به کسی پناه ببرم
من عادت کرده ام همه جا قوی باشم
و این بیشتر از همیشه ضعیفم می کند !

دقیقا حال و روز منه...هیچوقت نتونستم با کسی اونجور که باید راحت باشم...

صبح قشنگیه..دارم میرم خونه؛ولی خب هلاکم از خستگی

قهوه تلخ...

سلام.احوالات خودم و خودت وب جان...

دارم کتاب ملت عشق رو میخونم؛دارم فکر میکنم واقعا میشه کسی انقدر زیبا مثل شمس خدارو حس کنه؛میشه ادم عشق رو از نگاه شمس ببینه؛یا میشه مث مولانا شیفته شد؛یا حتی الا که بدون اینکه عزیز رو بشناسه شیفته شد و از اون پوسته خودش دور شد...هوم یادش بخیر یه زمانی چقدر کتاب میخوندم.حس خوبی دارم الان...درست به یاد همون روزا

میریم به زندگیمان برسیم و البت به عشق جانمون که صدام میکنه و میگه دوستت دارم

قهوه تلخ...

به یاد یک دوست عزیز... نیمه شب اواره و بی حس و حال...در سرم سودای جامی بی زوال/پرسه ای آغاز کردیم در خیال/دل به یاد اورد ایام وصال/از جدایی یک دو سالی میگذشت/یک دو سال از عمر رفت و برنگشت/ دل به یاد ا قهوه تلخ...

دارم آهنگ میگوشم و فک میکنم اگه کسی هندزفری رو خلق نمیکرد من چه حس و حالی داشتم وقتی که دلگیر بودمو نمیتونستم با خودم خلوت کنم.با خودم و هندزفری و آهنگام... یکی انگار بین ما داره آتیش میسوزونه یکی انگ قهوه تلخ...

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام

 

با تو بودن ٬ ز همه دست کشیدن دارد

 

بعله اینجوریاس.دلبرجان در جریانی یا نه.

بعد یه شیفت وحشتناک دارم میرم خونه‌.حالم اصلا خوب نبود و شوهرجان حسابی نگرانم بود.البت الان خوبم خداروشکر

مرسی که نگرانمی همسری مهربونم.اگه انقد خوب نبودی که نمیتونستی تو دلم جا شی

تو همه جان و جهانی٬بی تو جهان را چه کنم ؟!!

قهوه تلخ...